مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سر می شود زمانه ولی بي تو غـرقِ آه جانِ مرا رسانده به لب بغـض گاه گاه تو حاضری و ما همه در بندِ غـيبـتـيم آقــا نجـاتـمـان بــده از ايـن شب سيـاه آقا علاجِ رو سِيَـهي چيست غير اشک حالا به سـوی روضه ات آورده ام پـناه ای مـلـجــاء هـمـیـشـۀ ابـن سـبـیـل هـا جـا مـانـده ام شـبـیـه یـتـیـمی میـان راه يک دم بـيا به خـیمـۀ مـا، جانِ مـادرت آتـش بــزن دل هـمـه را بـا شــرار آه بايـد شوی تـسلـی آن قـلب مضـطرب آقا بيا که روضـه رسيـده بـه قـتـلگـاه يک جسم نيمه جان و دو صد نيزه و سنان يک لشکـر حـرامی و سردار بی سپاه نــاگـه رسـيـد زينـب کبـری فـراز تـل فريــاد زد ز سـوز جـگـر وا محـمداه اين کشتۀ فتاده به هامون حسين توست اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست |